خطای شناختی اندیشیدن
خطای شناختی اندیشیدن چیست؟ همه ما می دانیم که اندیشیدن چقدر ارزشمند است .اندیشیدن علاوه بر حفظ بقا فواید بسیاری برایمان داشته که همه به خوبی از آن آگاهیم .اما آیا اندیشیدن می تواند موجب به دردسر انداختن ما شود؟آیا ما اشتباه می اندیشیم ؟چطور از این اشتباه در اندیشیدن پیشگیری کنیم ؟آیا اصلا راهی برای فرار از این اشتباه وجود دارد ؟یعنی تا به حال دچار خطای شناختی اندیشیدن بوده ام؟کدام فکر ها اشتباه بوده؟سوال های بی شماری هنگام مواجه با این عبارت در ذهن پدیدار می شود.شاید جواب دقیقی برای آن وجود نداشته باشد. در اطلاعات این مقاله سعی می شود کمی در جواب دادن به این دست از سوالاتِ خود بهتر و منطقی تر عمل کنید.
ابتدا باید گفت که بله ،شما خیلی وقت ها اشتباه فکر می کردید .خودتان هم احتمالا تا حدی متوجه آن شده اید .وقت هایی که بی دلیل فردی را بخاطر ملیتش قضاوت نمودید یا بالاخره فریب دلال ماشین چرب زبان را خوردید .شاید اصطلاح چوب سادگی ام را خوردم توصیف خوبی از این خطای شناختی باشد . مغز ما به دنبال بقاست. برای حفظ بقا هم نیاز به محاسبه و پردازش هایی است تا بهینه ترین واکنش را داشته باشد.
تصور کنید که تنها در جنگلی تاریک هستید و مشغول قدم زدنید که ناگهان صدای آرام تکان خوردن شاخه را می شنوید .حتی فکرش هم ترسناک است مگر نه ؟حال تصور کنید که در این لحظه چه کاری میکردید ؟آیا ممکن بود که بدون اهمیت دادن به آن به راه خود ادامه دهید ؟جوابتان به احتمال زیاد خیر است. احتمال زیاد دچار استرس می شدید و فورا فرار می کردید .شاید هم خیلی زود ابزار دفاعی خود را هر چه که هست در دست خود می گرفتید و آماده حمله از هر سمتی می شدید .حتی ممکن بود خشکتان میزد و منتظر می ماندید .اگر آن صدا مربوط به حیوانی درنده بود که کمین کرده، واکنش بسیار سریع شما احتمالا موجب حفظ جانتان می شد.
حال تصور کنید در حالیکه ممکن بود این فقط صدای حرکت سنجابی کوچک و بی خطر بوده .با این حال واکنش سریع شما رفتار منطقی تری در این شرایط بود .اما زندگی در فضای شهری و قدم زدن در حیاط خانه یا خیابان نیازمند واکنش دیگر است.خیلی بعید است وقتی در حال قدم زدن در خیابان هستید ،حیوان درنده یا انسانی دیگر به شما حمله کند.
دواقع این یک ویژگی مغز بود که برای انسان غارنشین در هزار سال پیش ویژگی مفید بوده است.اما امروزه این مشخصه بیشتر به شکل یک مشکل یا خطا در آمد .مشکلی که نمی گذارد گاهی درست اطلاعات محیطی را درک کنیم. در باره ی موضوعی تفسیر درستی داشته باشیم یا قضاوت کنیم .در دنیایی که دیگر خطر حمله حیوانات و دیگر قبیله ها در طول روزمره بسیار کم است چنین عملکرد هایی می تواند به ضررمان باشد .مغزمان در تلاش است تا در کمترین زمان با با همان اطلاع موجود تفسیری از محیط خود داشته باشد .بنابراین در این شرایط وقت کافی وجو ندارد که فکر کنیم چه مثال هایی برای نقص حرفمان وجود دارد .
در ادامه این مطلب چند مثال بسیار رایج از خطای شناختی اندیشیدن آورده می شود .این مثال درک این مطلب را راحت تر خواهد کرد .از طرفی این مثال ها می توانند حواسمان را بیشتر در هنگام تفکر کردن به خود جلب کند .در این صورت تفسیر و تصمیم بهتری اتخاذ می شود .هیپنوتیزم حافظه، مطالعه، امتحانات
گاهی مایلیم خیلی سریع تصمیم گیری کنیم سپس سر فرصت به مرور آن را اصطلاح کنیم .در این شرایط به جای توجه به نکات اصلی متوجه نکات فرعی می شویم .نهایت نتیجه این می شود که لباسی می خریم که آن را نمی خواهیم و نمی پوشیم. اما موقع خرید حس کردیم صرفا رنگ جالبی دارد .درحالیکه ترکیب آن با دیگر لباس هایتان خوب می شود ،بسیار گران است یا حتی قابل پوشیدن در هیج مکانی نیست .
برای خلاص شدن از مدام گیر دادن به نکات جزئی و فرار از تصمیم منطقی و داشتن دید همه جانبه در انتخاب های بسیار مهم می توان از نمودار WSOT استفاده نمود.
نمونه بعدی از این خطای شناختی اندیشیدن ، اثر آشنایی نسبی است .مغزمان عادت کرده به چیز هایی بیشتر اعتماد کند که آشنا تر هستند .همچنین اگر قرار باشد چیزی را انتخاب کنند آن چیز که آشنا تر است را انتخاب می کنند.این انتخاب می تواند انتخاب شغل باشد یا حتی یک محصول که بارها تبلیغات آن را در تلویزیون دیده ایم .بله ،درست متوجه شده اید تبلیغات مختلف و تکرار آن که هر روز شما را در همه جا محاصر کرده به هدف آشنا سازی آن محصول است.به این صورت است که اگر به فروشگاه مواد غذایی بروید و بین انتخاب دو عدد بسته چای بمانید محصول نام آشنا را انتخاب خواهید کرد .
در حقیقت این کارکرد مغز با این کار در سال های دور به بقای خود کمک میکرده .به این صورت تصور شما این بود که هر چیزی که زیاد دیده اید و آشنا است تا الان برای شما خطر نداشته و امن است. اما پدیده یا موجودی جدید ممکن است خطر ناک باشد .مانند میوه ای سمی یا حیوانی خطرناک.
ویژگی دیگر گروه بندی است .مغز برای کارکرد بهینه و کاهش حجم اطلاعات نیاز به دسته بندی اطلاعات دارد .گروه بندی به شکلی که اطلاعات مشابه در یک دسته قرار می گیرند .به این ترتیب هر چیز که گرده است گردوست !این اصطلاح را که هر گردی که گردو نیست را احتمالا شنیده اید که می تواند به خوبی این مشکل داستان را توضیح دهد .یعنی مشکل از جایی شروع می شود که در این دسته بندی افراط شود .به این صورت که هر کسی با ویژگی مشخص ممکن است مورد پیش داوری قرار بگیرد .
وضعیتی که افراد متولد شده در یک ماه،دارای یک رنگ پوست یا هر شباهت که آن را در یکدسته قرار می گیرند خطای شناختی اندیشیدن است .در این شرایط تصور می کنیم چون چند چیز در یک دسته اند شباهتشان زیاد است و تفاوتشان بسیار کم .درحالیکه در واقع این طور نیست . به عنوان مثال ممکن است فکر کنیم همه افراد متولد بهمن مانند هم تند خو هستند یا وفادارند .درحالیکه این طور نیست .البته این دیدگاه به بقای ما و مغز کمک کرده و توانسته به ما این قدرت را بدهد که با قبیله خود بیشتر همراه شویم .زیرا تصور کنیم مانند هم هستیم .اکنون هم حتی این نوع دیدگاه به کار تیمی و عضو گروه های فعالیت ها مختلف شدن کمک می کند .اما باید حواسمان باشد که در این دسته بندی زیاد روی نکنیم .سابلیمینال روابط اجتماعی و بهبود آن
خطای شناختی اندیشیدن و سوگیری های شناختی ذهن فراوانی وجود دارند که ممکن است موجب اشتباه و اختلال در زندگیمان شود .از طرفی صحبت از همه آن ها در یک مطلب قابل انجام نیست .در عوض نام بردن آن و ذکر مثال از این خطاها فرصتی ایجاد می کند که بدانیم چاله هایی بر سر راهمان وجو دارد.همچنین با افزایش آگاهی و کسب مهارت تا حد توان باید درصدد مقابله با چنین خطاهایی بود . بنابراین می توانید با مطالعه این خطای شناختی اندیشیدن شروع کنید .در مطالب بعدی از خطاهای شناختی دیگر نیز صحبت می شود .
نویسنده: ملیکا جان محمدی
نظر سازمان بهداشت آمریکا درباره سوگیری شناختی :
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.